پدرم (علی) یکی از بهترین (به گفته شاگردانش) دبیران و استادان ریاضی بود که سابقه شصت سال تدریس داشت؛ سی سال اول و سی سال دوم .در سی سال اول، 1330 تا 1360، تدریسش را از روستاهای اصفهان شروع کرد و پس از آن، در معتبرترین مدارس اصفهان و تهران مشغول تدریس بود.
یادم است همیشه منزل ما پر از قصه های افراد موفقی بود که پدر دبیر ریاضی آنها بود. پس از سالها همدیگر را می دیدند و نتایج تحصیلاتشان، و زندگی شان و افتخاراتشان را برای پدر می گفتند .تا انقلاب شد و پدر با توجه به مدارج علمی و سابقة تدریس علوم ریاضی قدیمی به دانشگاه تهران دعوت به کار شد و سی سال دوم کاری را شروع کرد .
خسته بود، ولی مشتاق رفتن و آموزش دادن و مثل همیشه رد پای عشق به کار را درکلاس درس جا گذاشتن.
همیشه می خواند و اهل کتاب خریدن و خواندن و قرض دادن و قرض گرفتن کتاب و خواندن و خواندن بود. یادم می آید کتا بهای حجم بالا (ششصد-هفتصد صفحه ای) را در زمان اندکی مطالعه می کرد، نقد می کرد و بعضاً نکته برداری می کرد.
بسیارخوش سخن بود و ممکن نبود در محفلی باشد و یکی از ارکان بحث نباشد. ذاتاً تحلیلگر، کل نگر و نکته سنج بود و وقایع تاریخی را مثل مسئلة ریاضی حل می کرد که برای عام و خاص جذاب می نمود و ….
بله.همه این ها را نوشتم که بگویم من (محمدرضا) در چنین فضایی بزرگ شدم و طبیعی بود که در بهترین مدارس تهران و در بهترین نقاط این شهر زندگی کنم و قاعدتا از معلمانی بهره بردم که در کسوت معلمی سرآمد بودند.
وقتی صحبت از معلم کامل یا معلم توانمند و مهمتراز آن معلم در نقش کوچ می شود، قاعدتاً کمی از خاطرات من به سمت معلمانی می رود که در دوران تحصیل اثرگذارتر و همراه تر بودند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.